ساعت 5:37...
با یه دختره دوست شدم مثل خودمه!
فقط من ² ثانیه ازش بزرگترم😂
خب دختره انگار همزادم رفتم دستشویی هواپیما بهش گفتم بیاد..
جادوم رو بهش نشون دادم...بهش گفتم من همیشه دنبال نیمه ی خورشید بودم..اون به احتمال 100٪ تو مدرسه شیاطین جادوگر درس خونده...من و اون تنها امید این شیاطین و جادوگرا هیولا ها و .... هستیم..اگه نیمه ی ماه(کیریستال ماه که به پیشونیش چسبیده و بخواطر همین همیشه چتری داره)(ووو ببخشید یادم رف بگم اسم دختره لیناس)
تا لینا میخواست حرف بزنه هواپیما تکون تکون خورد چراغ خطر فعال شد..:لطفا همه ی مسافران گرامی و محترم!زودتر ماسک اکسیژنتون که الان از بالا میوفته رو بزنید!:
مامانم اومد من و لینا رو کشید ماسک رو زد رو صورتمون و خودش سریع نشست و ماسکو زد...
صدا شنیدم نه!!مامان چرا از هوش رفتی!وایی نه یه بچه مامانش از حال رفته بود نمیتونستم چشمام سیاه شد زمان به چند دقیقه پیش گذشت قبل اینکه مامان اون از حال بره سریع کمکش کردم و زمان دوباره به قبل گذشت(وقتی از جادویه ماهش استفاده میکنه چتریاش میره کنار و چشاش بنفش و مشکی میشه)
نظرات بازدیدکنندگان (0)